نگارم ای شه شاهان تو را غمگین نمیخواهم بنازم به دو چشمانت که مستم میکند هر دم دگر جایی که تو نیستی دلم آرام نمیگیرد هر آن کس که تو را دارد بدان هرگز نمیمیرد دوای درد این روزام طبیب مهربان من با تو شوقی دگر دارم ای باغ بی خزان من بدان بدون تو دنیام همیشه غرق توفان است بهار فقط کنار توست بدون تو زمستان است در این آشفته بازارم همیشه جان من هستی هوای بعد بارانی بدان درمان من هستی به زلفانت گرفتارم پریشان موی خوش سیما چه خوش میشود حالم کنارت ای مه زیبا