ای سبب ساز غریبانه ترین تنهایی من از این فاجعه بی تو شدن میترسم من از این قصه هم دستی گرگ و چوپان من از این رابطه دشنه و تن میترسم ترسم آز وحشت و تنهایی و در خاطره هاست خاطراتی که تو را . گریه فراوان بدهد خنجری از ته یک خاطره ب گم هر شب به امید تو و فردای تو پایان بدهد. ای صمیمیت هم خانگی خنجر و تن ای رفیق شب طاعون زده و بی خوابی نه دلیلی که تو را میل مدارا باشد نه امیدی که مرا در شب غم دریابی مرز بی تابی و آرامش من پیدا نیست آه این عشق بهم ریخته معنی ها را روزم از تیرگیه موی تاریکتر است زده بر هم غم تو ماهیت دنیا را