هوای روی تو دارم ، نمی گذارندم مگر به کوی تو این ابرها ببارندم مرا که مست توام این خمار خواهد کشت نگاه کن که به دست که میسپارندم؟ مگر در این شب دیر انتظار عاشق کُش به وعده های وصال تو زنده دارندم غمم نمی خورد ایام و جای رنجش نیست هزار شکر که بی غم نمی گذارندم ای جنون دل بی قرارم نور امید شبهای تارم من پناهی جز عشقت ندارم سر به سودای تو می سپارم چه باک اگر به دل بی غمان نبردم راه غم شکسته دلانم که می گسارندم هنوز دست نشسته ست غم ز خون دلم چه نقش ها که ازین دست می نگارندم